جدول جو
جدول جو

معنی گچ گون - جستجوی لغت در جدول جو

گچ گون
(گَ)
برنگ گچ. سفید
لغت نامه دهخدا
گچ گون
برنگ گچ سفید سپید
تصویری از گچ گون
تصویر گچ گون
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلگون
تصویر گلگون
(دخترانه)
به رنگ گل سرخ، سرخ، نام اسب گودرز، پهلوان ایرانی، نام اسب لهراسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلگون
تصویر گلگون
سرخ رنگ، به رنگ گل سرخ
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
گج آگور. آجر گچی:
خانه جغد را بکوشیدی
به گچ آگور و نقش پوشیدی
آن گچ آگور کرده خانه دین
دین بیاراستند به نور یقین.
سنایی (حدیقه)
لغت نامه دهخدا
(گِ خَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری شیراز و 2هزارگزی راه فرعی شیراز به خرچول. هوای آن معتدل و دارای 275 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و صیفی است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(گَ کَ)
دهی است از دهستان سوسن بخش ایذۀ شهرستان اهواز، 48هزارگزی شمال خاوری ایذه. کوهستانی، معتدل و سکنۀ آن 395 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گُرْ گُنْ)
سه خدای یونانی به اسم مدوز، اریال و استنو که با هم خواهر بودند و می توانستند کسانی را که به آنها نگاه می کردند به سنگ بدل کنند
لغت نامه دهخدا
(گُ)
از جمله داروهایی است که بیشینۀ یک خوراک آنها از ده سانتیگرم تا یک گرم است. (کارآموزی داروسازی تألیف جنیدی ص 247). رجوع به گم رزین شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از بخش صالح آباد شهرستان ایلام که در 12000گزی شمال باختری صالح آباد و 6000گزی باختری راه شوسۀ ایلام به مهران واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 200تن است. آب آن از چشمۀ شور تأمین میشود. محصول آن غلات، ذرت، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ بن ریزی عرب و چادرنشین نیز هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
رجوع به گل مختوم شود. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
اغبر. برنگ گرد. گردآلود: بنگ سیاه باشد و سرخ و سپید و گردگون. (الابنیه عن حقایق الادویه)
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ)
مخفف گوهرگون. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
تاریک، سیاه، رجوع به گاوگون شدن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
گل فارسی: گل را انواع بسیار است، سرخ و سفید و سرخی که به سفیدی گراید و آن آن است که او را گلگون گویند و در عراق آنرا گل فارسی گویند. (فلاحت نامه)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه ارداک شهرستان مشهد واقع در 24هزارگزی شمال باختری مشهد و 3هزارگزی شمال راه شوسۀ عمومی مشهد به قوچان. هوای آن معتدل و دارای 37 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر است. شغل اهالی زراعت و مالداری و صنایع دستی آنان قالیچه بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گَ گَ)
گچکار: جصاص، گچ گر. (دهار) (منتهی الارب). لکاث. گچ چر. (منتهی الارب) : درساعت فرمود تا گچ گران را بخواندند و آن خانه را سفید کردند. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون، 15000هزارگزی جنوب خاوری فهلیان، کنار راه شوسۀ کازرون به فهلیان است. دامنه، گرمسیری، مالاریائی و سکنۀ آن 305 تن است. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، برنج، نخود و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
گچ کار: در ساعت فرمود تا گچ گران را بخواندند و آن خانه را سفید کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلگون
تصویر گلگون
سرخرنگ، برنگ گل سرخ، با آب و رنگ، زیبا، قشنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم گون
تصویر هم گون
همرنگ، هم لون
فرهنگ لغت هوشیار
مانند گوهر بسان جواهر: گاه گوهر پاش گردد گاه گوهر گون شود گاه گوهر بار گردد گاه گوهر خر شود. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد گون
تصویر گرد گون
برنگ گرد و غبار اغبر: بنگ سیاه باشد و سرخ و سپید و گردگون
فرهنگ لغت هوشیار
آجر گچی. خانه جغد را بکوشیدی بگچ آگور و نقش پوشیدی. آن گچ آگور کرده خانه دین دین بیاراستند بنور یقین. (حدیقه)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که گچ نخاله کوبد کوبنده گچ، قسمی تخماق که با آن گچ کوبند و آن آلتی است و زین و درشت دارای دسته، از حرکات زمینی در ورزش ژیمناستیک و آن نیم پشتکی است که پاها در هنگام فرود آمدن بسته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوگون
تصویر گاوگون
تاریک و روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جگر گون
تصویر جگر گون
سرخ پررنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب گون
تصویر آب گون
برنگ آب، آبی، کبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوگون
تصویر گاوگون
تاریک و روشن، سیاه و سفید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلگون
تصویر گلگون
سرخ رنگ، به رنگ گل سرخ
فرهنگ فارسی معین
سرخ، گلرنگ، گل فام، گلی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گل گوش
فرهنگ گویش مازندرانی
بچه ها
فرهنگ گویش مازندرانی
شیار کاری، عمل شخم زدن زمین، فردی که گاو را موقع شخم مهار
فرهنگ گویش مازندرانی